چرخش آشکار شاعرانگی در یک پیراهن جلوتر از پاییز
جواد نوری |
یک پیراهن جلوتر از پاییز عنوان مجموعه رباعی های حجت یحیوی است که در بر دارنده بیش از یکصد و بیست قطعه از رباعی های شاعر است که در سه بخش آزاد، رباعی های آیینی و رباعیات دفاع مقدس برای انتشار فراهم آمده است. عنوان کتاب از یکی از رباعی های موجود در کتاب اخذ شده و با توجه به درونمایه اکثر رباعی های مجموعه می توان گفت اسمی جامع و زیبا و برازنده دفتر دوم شعرهای حجت یحیوی است که با توجه به بار معنایی این عنوان و شعرهای آن می توان گفت داری نوعی براعت استهلال است و هرچقدر با رباعیات موجود در این دفتر انس می گیری به اهمیت و همخوانی آن با محتوای این دفتر پی می بری. آنچه در پی می آید نگاهی گذرا به این مجموعه است و مختصر نقدی که حداقل قبل از چاپ انتقال آنها به شاعر اهمیت دارد.
حجت یحیوی سابقا در میان اهالی شعر در همدان با مجموعه غزل «دارم فسیل» می شوم (نشر فرآگاه) معرفی شده و بیشتر یک غزل سرا ست تا یک چهره رباعی گو. البته از تاریخ نشر آن مجموعه و آماده شدن این دفتر برای چاپ تقریبا هشت سال می رود. علت این تاخیر هرچه باشد، شاعر را به کم کاری و عدم فعالیت و کوشش شایسته برای حضور جدی تر در عرصه شعر متهم می کند. شاعرِ غزلِ: «می خواستم لب وا کنم... اما بماند.» انتظاری که با چند غزل موفق در آن مجموعه که از حلقه شاعران و مجامع ادبی، حداقل در استان، بوجود آمده بود، در سالهای بعد نتوانسته پاسخی در خور به کم کاری و عدم فعالیت خود ارائه نماید.چه اینکه بجز در محافل عمومی شعر از قبیل جشنواره ها، همایش ها و... نشانی از شاعر و حرکتی قابل ذکر و فعالیتی درخور در اثبات حضور در عرصه شعر به چشم نمی آید.
البته مشکل فوق تنها دامنگیر یحیوی نبوده و هشت-نه سال گذشته حداقل به لحاظ آماری جزو سالهای رخوت آمیز و کم تحرک شاعران بود و در نگاه کلی می توان آن را به اکثر حلقه های ادبی تسری داد. باری هرچه باشد یحیوی هم بعنوان جزیی از آن کل حرکتی درخور انجام نداده یا اگر داده فعلا چیزی از آن پدیدار نیست.
اما دفتر شعر «یک پیراهن جلوتر از پاییز» یک چرخش آشکار یا حداقل تغییری واضح از خط سیر شاعرانگی این شاعر دارد و حجت یحیویِ غزل سرا، با این دفتر در کسوت یک رباعی سرا خود را نشان می دهد. این مجموعه که حاصل همان سالهای رکود و رخوت فعالیت شاعر یا محصول انزوای عمومی شاعران در چند سال گذشته بوده، در خود رباعیاتی دارد که خواننده را به اشتراک در دریافتهای شاعرانه خود دعوت می نماید و البته اشکالاتی نیز دامنگیر این دفتر هست و از آنجا که شخصا شاعر این دفتر را می شناسم و این هوشمندی و جسارتی که مجموعه سروده شده خود را قبل از چاپ به تیغ نقد سپرده نیز می ستایم، بدون تعارفات رایج و معمول و در عالم ادبیات مسائلی را مطرح می کنم:
علی رغم ثبت لحظاتی شاعرانه و ارائه کشف و شهوداتی ماندگار و عاطفی در بعضی از رباعیات این مجموعه، دفتر حاضر دربردارنده تمام پتانسیل شاعر و توانایی های او نیست. بی هیچ پیش زمینه قبلی، حضور حجت در دایره رباعی سرایان روز آنهم با آن گستره فعالیت و حضور درخشانشان توجیه پذیر نیست مگر آنکه شاعر بتواند با ارائه رباعیاتی بسیار قوی و تازه حضور جدی خود را در دایره رباعی سرایان کشور به اثبات برساند و سروده های خود را با تمهیداتی، تشخصی خاص ببخشد بطوری که بشود امضای حجت یحیوی را در پای شعر ملاحظه کرد.
مضمونهای مورد استفاده در این دفتر بسیار متنوع و گوناگون هستند، باری این گوناگونی و تنوع بالتمام در بردارنده تجربیات شاعرانه و درک و دریافتهای او از هستی، زندگی و... نیست و در یک کلام خط سیری واضح و روشن از تفکرات شاعر ارائه نمی دهند. چشم اندازهای متعددی که یحیوی از آن منظر به ارائه تفکرات خود می پردازد دائما در تغییر و تبدل اند و البته نه تغییری که در هر تغییر و چرخش ساحتی نو و تازه از تجارب فکری و روحی او را به نمایش بگذارند. و این حرکت بیشتر به از این شاخه به آن شاخه پریدن می ماند.
چه آنکه شاعر زمانی با مضامین اجتماعی و طنز آمیز و حتی سیاسی، در زمانی دیگر عاشقانه، یاس و دلزدگی از زندگی، مرگ اندیشی، مضامین عاطفی و احساساتی، دفاع مقدس و آیینی و... ظاهر می شود. تکرار می کنم این تنوع و گوناگونی بذاته نه تنها بد نیست بلکه می تواند سیطره شاعر را به انواع مضمونها و سوژه ها را نشان دهد منتها به آن حد از کمال نمی رسد زیرا شاعر نه مبتنی بر یک تفکر و سیر شاعرانه بلکه بنا به مقتضیات روحی و روانی خود دست به سرودن شعر می زند. که اشاره به چند نمونه بی فایده نیست:
مرگ اندیشی:
این موضوع و مسائل مرتبط با آن اخیرا به یکی از فراگیرترین مضامین مورد استفاده شاعران تبدیل شده و کمتر شاعر یا نویسنده ای است که حداقل یکی دوبار با این موضوع و مضمون درنیفتاده باشد. باری در یک نگاه کلی میتوان آن را تسری روحیه یاس و دلزدگی از زندگی و حاصل سرخوردگی های اجتماعی و اضطراب ناشی از فشارهای زمان دانست، منتها نکته مهم این است که در کمتر شعری در این اشعار با یک نگاه اندیشه ورزانه و دغدغه مند روبرو می شویم، و اکثرا نوعی فرافکنی و در یک اصطلاح عام تر فرار از آن است حتی در زمانی که شاعر آشکارا مرگ را به حضور می خواند و آن را ناجی خود می داند :
تا چند به هیچ بندگی کردنمان
سگ دو زدن و دوندگی کردنمان
ای مرگ بیا و کار را یکسره کن
بیهودگی است زندگی کردن مان
یا:
هر روز دلم گرفته از دست کسی
باز است همیشه روبرویم قفسی
هر سمت نگاه می کنم دیوار است
کی می شود ای مرگ به دادم برسی؟
و البته آنچه بیشتر در این رباعی ها خودنمایی میکند نوعی تفاخر و مثلا نترسی است منتها چون حاصل نگاه دردمند و پرسشگرانه شاعر در مواجهه با مرگ نیست تا حد یک شعار تقلیل می یابد و گویا شاعر پس از شکستهای پیاپی و دلزدگی های بسیار در زندگی آخرین راه چاره خود را مرگ دیده و آن را به استمداد جسته است.البته شعرهای فراوانی و اتفاقا در قالب رباعی با همین مضمون و حال و هوا نیز سروده شده است:
در خدمت خلق بندگی مارا کشت
اندر پی نان دوندگی مارا کشت
هم محنت روزگار و هم منت خلق
ای مرگ بیا که زندگی مارا کشت(1)
می بینید که اندیشه مستتر در این رباعی، روابط شاعرانه کلمات، پیوند آنها با همدیگر و رقم زدن فصلی شاعرانه در برخورد با روزمرگی ها و زندگی و نهایتا مرگ به مراتب پخته تر و شاعرانه تر به نمایش درآمده است اما در رباعی های قبلی این خصیصه به چشم نمی آید.
عمریست که در مسیر بادم ای مرگ
انگار درین جهان زیادم ای مرگ
کم مانده که پا روی دلم بگذارم
هر طور شده برس به دادم ای مرگ
ایضا در این رباعی کلی گویی شاعر و برخورد مستقیم بدون بهره گیری از تصویری تازه یا تخیلی نو و عدم برخورد عاطفی با موضوع آن را تا حد یک شعار پایین آورده است. مجموع آنها فقط یک حرف و یک نگرش است و فاقد هر نوع تخیلی و حاصل تجربیات گوناگون شاعر در مواجهه با سوژه مورد نظر نیست.
البته در کنار این رباعی ها اشعار دیگری از شاعر وجود دارد که دارای خصیصه ای شاعرانه تر و تاثیر گذار تر باشد:
مرگ آمده بود و چشم بر مادر داشت
یک نقشه تازه، بی پدر مادر داشت
فریاد زدیم بگذر از او اما
بی فایده بود، مرگ اگر مادر داشت
این رباعی می تواند حاصل ناراحتی زیاد شاعر از مرگ یکی از عزیزانش باشد یا محصول خشم و عصبانیت او در مقایسه دیگران با مرگ آشنایان خود که اقبال بیشتری برای زندگی پیدا کرده اند، با این حال بغیر از مصرع دوم که رویکرد شاعر به سمت فحش و ناسزا و هجو هویداست، مصرع پایانی آن حرف تازه یی در بطن خود دارد و از آنجا نمایانگر بخشی از تجربه زیست شده شاعر در مواجهه با مرگ و از دست دادن یکی از عزیزان و بستگانش می باشد به مراتب از چند رباعی فوق شاعرانه تر بود. و البته فراموش نکنید سراینده این رباعی که این گونه دهن به ناسزای مرگ گشوده همان شاعری ست که در چند رباعی قبل مرگ را راه چاره یی برای خلاصی از بدبختیهای زندگی می دانست و داوطلبانه مرگ را به زیارت خود می خواند.
ابن همان خلاء اندیشه ورزی و تفکر تعریف شده و رسیدن به یک زیبایی شناسی خاص در باب این پدیده است و می توان این نوع شعر ها را محصول یک لحظه تصمیم شاعر و شتاب زدگی او برای شعر سرایی دانست که فاقد کنش های شاعرانه است و البته این فقط دامنگیر حجت یحیوی نیست. بسیاری از شاعران جوان در برخورد با مضامین و مفرادتی همچون مرگ و حیات و خدا و عشق و ... به همین مخمصه دچار می شوند.
البته در خلال این رباعی ها، هستند شعر هایی که در بردارنده برخورد عاطفی و صادقانه شاعر با مضمون مورد نظر باشند و هرچند باید پاراگراف قبل از شعر یا عنوان تقدیمی آن در کنار شعر باشد تا منتقل کننده بهتر نگاه شاعر باشند:
از زبان دختر روستای همسایه که زیر لگد پدر و مادر له شد:
ای مرگ بخاطر خدا کاری کن
دستان مرا بگیر و غمخواری کن
قربانی ننگی که ندارم شده ام
یک بار فقط تو آبرو داری کن
که اگر توضیح ابتدایی شعر نباشد ممکن است منظور نظر شاعر بهتر منتقل نشود.
پس از مرگ:
یکی دیگر از رویکردهای شاعران که باز هم تابع همان مرگ اندیشی است، نوعی شعر برای سنگ قبر خود سرودن است. یعنی پروسه ناتمام مرگ و معدوم شدن شاعر از صحنه حیات و ادامه زندگی در مکانی دیگر و دنیایی جدیدتر مثلن خانه قبر، شعرهایی که از زبان شاعری سروده می شود که مرده و اکنون از زیر خاک سخن می گوید.
حل نشدن کامل موضوع مرگ برای شاعر و موهوم بودن آن و وهم آلود بودن مرگ و زندگی پس از مرگ شاعر را وادار به سرودن شعری می کند که بازهم بخشی از خلا اندیشه ورزی را با آن پوشش دهد. نظیر:
برای سنگ قبرم:
مادر نگران نباش اینجایم من
هرچند که بی تو سخت تنهایم من
در گوشه سنگ قبر من بنویسید
ناکام ترین شاعر دنیایم من
هر چه باشد شاعر برای سنگ قبر خود سروده و کاری نمی شود کرد. ولی میتوان پی برد که این شعر چندان هم حامل درد و رنج شاعر ازدنیارفته نیست که سخت در پی آن است که حداقل بعد از مرگ محبت دیگران را بخود جلب کند. درگیری شاعر با مفاهیم ذهنی ای که علی الظاهر تعریفی مشخص برای آن ندارد و تابع نگرشهای رایج و متداول در جامعه است و عدم توانایی به عینیت بخشیدن به خواسته مورد نظر با کلی گویی ها باعث می شود تا شاعر چشم بر تخیل و خیال انگیزی که جوهر اصلی شعر است ببندد و به تنها بیان ذهنیات و دغدغه های ذهنی خود که به شعریت درنیامده یا راهکاری تازه برای بیان آن ندارد بپردازد. و این با حذف وزن رباعی و بیان شفاهی مطلب مورد نظر بیشتر آشکار می گردد. می توان شعر را بدون وزن خواند و از شاعر پرسید که چرا؟ و یحتمل اگر جوابی هم مقرر است، پای از دایره شخصی بودن بیرون نمیگذارد و در انحصار فکر شاعر باقی می ماند. الحال حضور دو ضمیر یعنی شناسه میم و من در کنار هم که می توانست با بکار گیری (هستم) حداقل به اختصار لفظ و تقویت موسیقی بینجامد بماند.
یا رباعی دیگری با همین رویکرد:
دیگر سر قبر خالی ام گریه نکن
هی بر سر قبر خالی ام گریه نکن
یک سنگ مزار است فقط باور کن
مادر سرقبر خای ام گریه نکن.
که گویا موجد تولید این رباعی همان حرف پایانی باشد: مادر سر قبر خالی ام گریه نکن.
بسیار سابقه داشته که شاعری با توجه به بینش و تفکر عرفانی خود مرگ را پلی برای نجات خود از روزمرگی و درد و غمهای زندگی بداند و سابقه این تفکر به قرن ها قبل می رسد. منتها تفاوت عمده آن مرگ اندیشی ها با گلاویز شدن شاعران جوان با پدیده ناشناخته مرگ در این است که اندیشه عرفانی شاعران متقدم و البته نوآوریهای آنان در برخورد با مضمون مورد نظر شعر آنها را از شعار زدگی نجات و بعنوان فریادی رسا و ایضا شاعرانه به ثبت رسانده اما شاعران جوان به تقلید ظاهری از آن پرداخته و اقدام به بیان مشابه نموده و از ابزار و اسرار آن اطلاع چندانی ندارند.
گر ز حال دل خبر داری بگو
ور نشانی مختصر داری بگو
مرگ را دانم، ولی تاکوی دوست
راه اگر نزدیکتر داری بگو(2)
باری خود این اندیشه عرفانی مستتر در این دوبیتی و تفاوت آن با رباعی ها و دوبیتی های که امروز تولید می شود خود بیانگر همه چیز هست و نیازی به بازنمایی ندارد.
باری در این مجموعه هستند رباعیاتی که نشانگر عواطف بی آلایش و تخیل خوب و ناب شاعر در زندگی باشد و مخاطب را درگیر کند و پای او را به مشارکت در تجربیات گوناگون شاعر باز کند و او را در لحظاتی کوتاه و موقت با خود همراه و همقدم سازد:
مجبور شدم به آب و نان فکر کنم
در لاک خودم به ناگهان فکر کنم
مانند پرنده یی زمین گیر شدم
نگذاشت قفس به آسمان فکر کنم
به نظر می رسد هر جا شاعر با استفاده از تجربیات زیستی خود اقدام به سرودن شعر کرده موفق بوده و بدون هیچ تکلف و تصنعی مد نظر خود را در واکنش به هر موضوع و مضمونی راحت تر و صمیمانه تر ارائه نموده است و از این دست رباعیات در این مجموعه کم نیستند:
خسته شده ام از تو چه پنهان ای دوست
از هرچه که نام اوست انسان ای دوست
مانند درخت خشک و بی بر شده ام
کبریت بزن مرا بسوزان ای دوست
یا:
وارونه حساب کن مرا از این پس
در خاطره قاب کن مرا ازین پس
من از سروکول واژه بالا رفتم
دیوانه خطاب کن مرا ازین پس
یا بیت اول و فوق العاده درخشان رباعی زیر:
بالت که شکست آسمان یک قفس است
هرجای زمانه بی گمان یک قفس است
دلگیر نشو پرنده پر قیچی
سهم من و تو ازین جهان یک قفس است
که بی هیچ تعارفی مصرع پایانی مکمل سه مصرع یا تمام کننده آن سه مصرع شاعرانه نیست و شاعر سریع تر از کنار آن رد شده است.
ردیفهای بلند:
بکارگیری ردیفهای بلند نیز یکی از دغدغه های ذهنی شاعر است و در تعدادی از رباعی ها کوشش در بکارگیری ردیف بلند داشته است. نکته مهم در این بخش نیز آنکه در بعضی از شعرها با ردیف بلند توانسته درک و دریافتهای شاعر را از زندگی و نوع نگرش آن به مخاطب ارائه کند و در بعضی ها نه. که در وجه دوم بطور کل، هم شعر فاقد کنش های شاعرانه است و هم ردیف بلند جز در معدودی از رباعیات نقش خود را کاملا در خدمت شعر قرار نداده است.بکار گیری ردیف های بلند در رباعی که عرصه ارائه تفکرات پخته شاعر است در چنبره تفنن های شاعرانه می افتد و شاعر را از ارائه صادقانه شهودات خود معذور می دارد:
در فال منی به دیگری فکر نکن
آمال منی به دیگری فکر نکن
آهسته بیا بخواب نازم هر شب
تو مال منی به دیگری فکر نکن
و ایضا رباعی های شماره: 101 و 92و 93 و73و 38 و شماره 3 از دفتر سوم و شماره 1 از دفتر دوم؛ هرچند در بعضی ازین رباعیات با ردیف بلند لحظاتی شاعرانه را نیز می توان دریافت:
در این قدغن سخت به هم محتاجیم
ما مثل دو تن سخت به هم محتاجیم
برگرد برو خلوت مارا نشکن
تنهایی و من سخت بهم محتاجیم
باری غافلگیری که در پایان رباعی مخاطب با آن روبرو می شود باعث می شود که این رباعی امتیاز لازم را در جلب نظر مخاطب بدست بیاورد.
طنز های سیاه و دردناکی که حجت یحیوی در برخورد با مضامینی همچون دفاع مقدس و جنگ و تبعات ناشی از آن ارائه می دهد نیز قابل تامل است. باری بیان تراژیک و درعین حال طنزآمیز او خواننده را در بعضی از شعرها دچار چالشی جدی میکند به حدی که در بعضی ازین رباعی ها و درد مستتر در تفکر پشت شعر اشک آدم را در می آورد و البته یحیوی باید تعداد این شعر ها را بیشتر کند:
یک مرتبه بوی گلِ پرپر آمد
خورشید برای دیدنت در آمد
خوش بود دل ما که تو بر می گردی
ناگاه جنازه تو بی سر آمد
و رباعی شماره 2 در دفتر سوم
مجموعا حجت یحیوی شاعرانگی خود را با چندین نمونه رباعی موفق در این دفتر به اثبات رسانده است و البته با نگاهی تقلیل گرایانه و اندکی تسامح می توان این دفتر را جزو حرکتهای خوب و مثبت شاعر ارزیابی کرد منتها نباید فراموش کرد که این مجموعه برای سطحی برتر و بالاتر سروده شده و می خواهد در جرگه رباعی سرایانی که در سالهای اخیر اتفاقاتی شاعرانه در عرصه رباعی سرایی رقم زدند درآید و یحیوی شاعر باید تمهیداتی را برای اثبات برتری یا برابری با آنها بیندیشد.
پی نوشت ها:
(1) اسم شاعر را فراموش کرده ام
(2) از عطار
هرگونه نقل و استفاده از مطالب این سایت، تنها با ذکر منبع مجاز میباشد.
|