«قهوهخانهها» یکی از نهادهای سنتی سالهای گذشته بود که نیاز مردم آن زمان برای دور هم جمع شدن، موجب پیدایش آن شد، «قهوهخانهها» همان چایخانههایی بود که در گذشته محلی برای تجمع افراد صاحب منصب و مردمی بود که تفریحی نداشتند و علاوه بر گذران اوقات خود در آن از کارهای عامالمنفعه نیز بهرهمند میشدند.
با تدوین دانشنامه استان همدان بخشی از آن به قهوهخانه و تاریخ این مکان سنتی پرداخته شده که با توجه به اینکه قهوه خانه جزئی از فرهنگ اصیل ایرانی است، سعی کردیم طی گفت و گفتی با نویسنده این کتاب، با قهوهخانهها و کارکردهای آن بیشتر آشنا شویم.
کتاب «قهوهخانه در همدان» بخشی از مجموعه دانشنامه استان همدان است که منتشر شده و به تاریخ پیدایش و کارکرد قهوهخانهها پرداخته است.
«علی اصغر حمدیه» پژوهشگر و نگارنده این کتاب با پژوهش میدانی در هفت فصل و ۳۳۶ صفحه نوزدهمین اثر مکتوب دانشنامه استان همدان را چاپ کرده و همین کتاب باعث شد گفتوگویی با این پژوهشگر همدانی داشته باشیم که در زیر میخوانید.
ابتدا خود را معرفی کنید
علی اصغر حمدیه هستم، بازنشسته نیروی انتظامی، ۷۵ سال دارم و متولد همدان که نوشتن یار چندین ساله زندگی من بوده است.
چگونه وارد عرصه نویسندگی و شعر و شاعری شدید؟
حمدیه: از دوران جوانی با خواندن و نوشتن مانوس بودم و از کارهایم دل نوشته ها و اشعار زیادی دارم که برخی چاپ شده و برخی هنوز به مرحله انتشار نرسیده است.
از آثار چاپ شده خود بیشتر بفرمایید:
حمدیه: دو مجموعه دفتر شعر چاپ شده دارم؛ یکی مجموعه غزلیاتم با عنوان «بخوان از خط پیشانی» است که در سال ۱۳۹۲ چاپ شده و دیگری مجموعه شعر «اشعار آئینی» و «چهل حکمت» از فرمایشات امیرالمومنین در نهج البلاغه است که به صورت ترجمه فارسی تنظیم شده و اشعاری از دفاع مقدس و شهدا به نام «چشمه خورشید» ضمیمه آن است.
مجموعه اشعار طنز، فکاهی و مرتبط با مسائل اجتماعی به لهجه همدانی هم دارم که هنوز چاپ نشده و اگر فرصتی باشد، چاپ خواهم کرد.
کتاب دیگری در دست تدوین دارم به مضمون مراسم عزاداری در استان همدان که به آئینهای عزاداری در محرم و صفر و جلسات و هیاتها پرداخته است
چگونه نگارش «تاریخ قهوهخانه در همدان» را عهدهدار شدید؟
با توجه به اینکه دانشنامه فرهنگ همدان در ۲۰۰ جلد در حال تدوین است، این دانشنامه آرا، آداب و رسوم و افکار مختلف برگرفته از فرهنگ دیار هگمتانه که میراث قدیم ماست را جمعآوری میکند که یکی از آنها قهوهخانهنشینی است که به بنده سپرده شد، بنابراین در سال ۹۶ به پیشنهاد حوزه هنری همدان قرار شد کتابی در مورد قهوهخانه پژوهش کنم و بنویسم چون من در گذشته و دوران جوانی به قهوهخانه رفت و آمد داشتم و از این بابت اطلاعات و آشنایی لازم را داشتم.
بنده با تحقیقات میدانی و با کسانی که با قهوهخانههای سابق در ارتباط بودند، صحبت کردم و از چندین کتاب از جمله کتابهایی در خصوص قدمت و تاریخچه قهوهخانه قدیم نیز استفاده کردم.
کتاب در چند فصل نگاشته شده و چه مواردی را تشریح کرده است؟
این کتاب دارای ۷ فصل است؛ فصل اول تاریخچه قهوهخانه در ایران است که اولین قهوهخانه دوران شاه طهماسب صفوی حدود سال ۹۳۰ هجری شمسی در قزوین بوده اما بعدها در اصفهان و سایر شهرستانها همهگیر میشود.
کم کم قهوهخانه تبدیل به پایگاه اجتماعی و ادبی مردم میشود به طوری که خیلی از کارهایی که امروز در بنگاهها، موسسات خیریه و انجمنهای ادبی انجام میشود در قهوهخانه انجام میشد.
فصل دوم این کتاب به تاریخچه قهوهخانه و انواع آن در همدان میپردازد به طوری که در همدان قهوهخانههای برونشهری، درونشهری، صنفی و... داشتیم که هر یک کارکرد خود را داشتند.
قهوهخانه محل دورهمی موسیقیدانها، مطربها، نانواها، معماران و... هم بود اما نه اینکه فقط باید این اصناف در آن جمع میشدند بلکه هرکسی با این اصناف کار داشت میتوانست با مراجعه به آن قهوهخانه به این اصناف دسترسی داشته باشد به طور مثال اگر کسی نیاز به کاری همچون بنایی و معماری و ... داشت به قهوهخانه آن صنف میرفت و اوستاکار خود را پیدا میکرد و قرارداد کار خود را میبست.
چند نفر در قهوهخانهها کار میکردند و شامل چه کسانی بود؟
قهوهچیها و کارکنان قهوهخانه سلسه مراتبی داشتند به طوری که یکی به عنوان «دستگاهدار» بود یعنی کسی که پای دستگاه میایستاد؛ دستگاه همان پیشخوان بود که منقل داشت و قهوهچی اصلی بود و میدانست که چطور چای را دم کند.
یکی «دخل بگیر» بود که صاحب قهوهخانه بود. روی میزش مینشست و دخلگیر و گاوصندوق داشت و جلوی در مینشست.
«چای بده» یکی دیگر از کارکنان قهوهخانه بود که دو نفر بودند یکی بیرونبر بود و دیگری داخل قهوهخانه را چای میداد، آنکه بیرونبر بود برای سفارشهای مغازههای بازار چای میبرد.
«سرچاقکن قلیان» متصدی قلیان بود و میدانست برای چه کسی از چه تنباکویی استفاده کند و آتش و آب قلیان مراجعهکنندگان را تنظیم میکرد.
«استکان جمعکن» و «جارچی» هم در قهوهخانه فعال بود و یک نفر هم «پادو» بود که این فرد وظیفه داشت برای کسی که سفارشی از بیرون دارد را تهیه کند مثلا اگر کسی جز چای خوراکی چون «ارده و نان»، «انگور و نان»، «دیزی»، «نان و کباب» و... نیاز داشت را از بیرون تهیه کرده و بیاورد.
در قهوهخانهها چیزی برای خوردن جز چای نبود، اگر کسی چیزی میخواست پادو از بیرون تهیه میکرد
ولی این اواخر دیزی و سیرماست بادمجان به عنوان ناهار در قهوهخانه یافت میشد.
در مجموع حدود هفت تا هشت نفر در قهوهخانه کار میکردند.
وسایل پرکاربرد قهوهخانه چه بود؟
حمدیه: قهوهخانهها هم ملزوماتی داشتند که از جمله آنها میتوان به سماور، لگن، منقل، بوق سماور، بشکه آب، جام، حوله، کتری و قوری چینی بزرگ و کوچک اشاره کرد. همچنین تصاویر و اشیای تزئینی که بر در و دیوار قهوهخانه میچسباندند.
این اماکن از چه ساعتی کار خود را شروع میکردند؟
از اذان صبح باز بودند که البته به مکان آن نیز مربوط بود. آنهایی که در بازار بودند، زودتر تعطیل میشد ولی خیابانها و چمنهای محله تا آخر شب باز بودند و قهوهخانهچیها در شبهای زمستان گپ میزدند.
چه بازیهایی در قهوهخانه رایج بود؟
حمدیه: بازیهای قهوهخانهای شامل بند بازی بود و پردهخوانی و شمایلگردانی، برخی بازی پهلوانی و شعبدهبازی داشتند که پس از اتمام کارشان مردم به آنها پولی میدادند.
نقالی هم خیلی طرفدار داشت، نقالها از صبح در قهوهخانه میچرخیدند و از شاهنامه میخواندند، نقل حماسی از فردوسی میخواندند و جنگ رستم و سهراب و رستم و اشکبوس را نقل میکردند
فروشندگان قهوهخانه ای یا هم دستفروشان امروزی نیز فعال بودند ، آنها جبعه آینهای بر گردن میانداختند که ویترین سیار بود و انگشتر، تسبیح، قلم و چاقوی عتیقه میفروختند.
برخی از دستفروشان نیز کت و شلوار نیمدار یا به قولی تاناکورا که آن زمان از بیروت میآمد را میفروختند که امروز دیگر باب نیست.
قهوهخانه مطربها چگونه بود؟
قهوهخانه مطربها نیز مکانی برای جمع شدن مطربان بود به طوری که اگر کسی برای عروسی، مراسم جشن و ختنهسوران به مطرب نیاز داشت از آنها دعوت میکرد.
مطربها سه دسته بودند، آنکه خیلی کلاس بالا بود دسته عزیزخوان بود که ویالن، تار و تشکیلات خاصی داشت و از آنها برای عروسیهای مهم دعوت میشد.
دستهای بود که برای عروسیهای متوسط دعوت میشد آنها دو سه نفر بودند. یک عده نیز بود که دایره و تنبک دست آنها بود و با ساز و دهُل به کوچه و خیابان می رفتند.
از دیگر کارکردهای اجتماعی قهوهخانه برایمان بگویید
در آن زمان اگر کسی بیکار بود، مشکل مالی داشت و یا بیمار بود، اهالی قهوهخانه جمع میشدند و به احوالپرسی و عیادت آن فرد میرفتند و پولی را برای کمک یا عیادت به فرد میدادند که کمک حال باشد.
یا مثلا در زمستان کسانی بودند که به کارهای فصلی چون بنایی و گچکاری مشغول بودند و زمستان کار آنها تعطیل بود، در قهوهخانه مینشستند، اسفندماه که پولها ته میکشید، کسانی بودند که برای بهار و تابستان از آنها وقت بنایی و گچکاری میگرفتند اما پولش را زودتر پرداخت میکردند و اینگونه آبرومندانه به افراد کمک میکردند.
همچنین در قهوهخانه کارهای خیری چون تهیه جهیزیه برای دختران نیازمند، حل اختلافات ملکی و خانوادگی نیز انجام میشد.
برای عید نیز قهوهخانهچیها مستمندان محل را که میشناختند لوازم عیدی و لباس و کت و شلوار میخریدند و گاهی ان را تحویل مدرسه میدادند تا کسی از اینکه چه کسی آنها را تهیه کرده، مطلع نشود.
همچنین یکی دیگر اینکه عدهای از شهرستانها و روستاها برای کار به همدان میآمدند که یا پول مسافرخانه نداشتند و یا اهل همدان بودند ولی خانه و کاشانهای نداشتند، به قهوهخانه میآمدند و در آنجا میخوابیدند.
برخی هم بیکار بودند که ظهر به قهوهخانه میآمدند و در آنجا ناهار را میل میکردند و میرفتند و برخی هم که جایی برای خواب نداشتند شبها به قهوهخانه میآمدند آنجا میماندند به آنها «سرداش خواب» میگفتند یعنی کسانی که در قسمت گرمخانه تنور میخوابیدند.
اطلاعات این کتاب را چگونه جمعآوری کردهاید؟
من از جوانی به نوعی با قهوهخانه در ارتباط بودم و آشنا هستم و اطلاعاتی داشتم، چون من اهل شعر بودم زیاد به قهوهخانه میرفتم مثلا تابستانها در قهوهخانه مرشد پایین باغ ایرانی میرفتم و همه اهالی شعر و ادب آنجا جمع بودند.
اکنون از قهوهخانه های قدیم در همدان و یا کشور آثاری باقی مانده؟
حدود ۳۰۰ قهوهخانه در همدان داشتیم اما اکنون هیچ یک دیگر سر پا نیست چون قهوهخانه ها به کافه نشینی تبدیل شده و فرم قهوه خانه مدرن شده ولی اکنون ۲۰ تا ۳۰ قهوه خانه سنتی در شهر همدان داریم.
قهوه خانه ها به علت اینکه معتاد، مالخر و دزد در آن رفت و امد داشتند، کمی به بدنامی مشهور شدند اما در اصل اینگونه نبود و آن جا، جای هنرمندان و شاعران بود ولی همین اتفاق رفت و آمد را کاهش داد.
در خیابان بوعلی قهوه خانه ای به نام «بهارستان» برای شاعران و اهل قلم بود که در آنجا جمع می شدند و هنر خود را ارائه میکردند و غلط آن ها را اساتید میگرفتند بنابراین صاحبنام ها در قهوه خانه پاتوق داشتند و فقط جای بیکاران نبود.
زنان نیز در قهوه خانه رفت و آمد داشتند؟
خیر اصلا؛ برای زنان قهوه خانه ای وجود نداشت، حتی زنان از در قهوهخانه نیز رد نمی شدند چه بماند که در آن جا رفت و آمد هم داشته باشند اما طی چندین سال اخیر زنان هم در کافهها حضور می یابند.
برای ورود به قهوهخانه باید پول پرداخت میشد؟
چای ۳۰ شاهی بود یعنی یک و ریال و نیم بود عدهای پول چای خود را میدادند اما عدهای حساب دفتری داشتند و سر ماه حساب می کردند.
در آن زمان هرکس وارد قهوهخانه میشد «چای بده» میدانست که او چای پررنگ، کمرنگ یا چای شیرین و یا چه نوع قلیانی استفاده می کند و به نوعی مشتری را میشناخت بنابراین سریع چای را جلوی فرد میگذاشت، نیم ساعت بعد چای دوم را که میآورد فرد حساب میکرد برخی که صاحب منصب بودند وقتی وارد میشدند در قهوه خانه زنگ میزدند که فلان کس وارد شد و او نیز همه را چای مهمان میکرد.
در آن زمان قهوه خانه ها مکان ارج و قرب داری چون زورخانه بود. در این خصوص بیشتر می گویید؟
در آن زمان چهار مکان مقدس در محلات وجود داشت، مسجد، قهوهخانه، زورخانه و حمام که اینها کنار هم ساخته میشد. همه این مکانها برای تطهیر بدن و روح و پرورش اندام بود.
قهوهخانهها طاق نما بوند و هر طاق پاتوق یک عده مثلا نویسندگان، معماران و... بود در هر طاق صنف های مختلف حضور داشتند و بحث و تبادل نظر می کردند اما وقتی نقالی یا برنامه دیگری بود دیگر فرصت حرف زدن نبود و باید گوش می کردند. در این هنگام هرکسی به اندازه توانش مبلغی پول در کاسه نقال میانداخت.
به نظر شما بیان این مطالب و توجه به گذشتهها چقدر برای نوجوانان و جوانان امروز مهم است؟
یادآوری این مطالب خیلی مهم است، این مطالب فرهنگ ما و میراث آبا و اجدادی ماست و باید بدانیم در گذشته چه کارهایی انجام میشد زیرا این کارها از جوانمردی ها، فتوت و غیرت نشات می گیرد، گلریزانی که قهوهخانه ها انجام میشد اکنون در زورخانه ها وجود دارد و این فرهنگ از آن زمان مانده است.
اصلا وقتی آداب و رسوم خود را مرور میکنیم انسان به گذشتهها پرواز میکند و بال و پر میگیرد و باید اینها را به خاطر بسپاریم و این کتاب ها را بخوانیم.
الان قهوه خانه ها جای خود به چه نهاد یا مکانی داده اند؟
همه قهوهخانه ها از بین رفته و کار قهوه خانه را تلویزیون و سایر امکانات کساد کرده اما فعالیت آنها را در سنندج و اصفهان دیدهام. الان سفره خانه سنتی داریم که یکی از آنها در خیابان شهدای همدان است که تصاویر شاهنامه ای را نیز به تصویر کشیده است و برخی از حمام های قدیم نیز به سفره خانه تبدیل شده است.
از مصاحبت با شما لذت بردم اگر صحبت پایانی هست بفرمایید
من هم سپاسگزارم، امیدوارم در قلمفرسایی برای فرهنگ این مرز و بوم و آشنایی مردم در این زندگی ماشینی با فرهنگ بومی موفق باشید.
با تشکر از خبرگزاری محترم فارس و سرکار خانم حسینی