نام خدا را بر زبان تقریر می کرد
تن را مهیای لب شمشیر می کرد
اشک تمنای سکینه، وقت رفتن
بر قلب او کار هزاران تیر می کرد
از فرط حیرت سوخت مغز استخوانش
وقتی که دشمن خیمه را تسخیر می¬کرد
زخم فراوان بر تنش اما به حسرت
بر حالت اهل حرم تدبیر می کرد
با خون خود از حنجر خشک بریده
آیات سرخ عشق را تفسیر می¬کرد
*
*
دیباچه ی سرخ آفتاب است سرت
گل بانگ صدور انقلاب است سرت
با آنکه تنت مانده به صحرای بلا
مشغول تلاوت کتاب است سرت