ما پرنده نبودیم
و از اضطراب پروازهایی که به تاخیر می افتند
هیچ نمی دانستیم
هیچ نمی دانستیم
که می خواستیم در این شهر بمانیم
در اعماق سینه تو
اما
بیمی از دیر رسیدن بود
در سرت
صدایی که مدام تکرار میکرد
هل من ناصر ینصرنی
هل من ناصر ینصرنی
هل من نا...گاه نامت را بردند
ما به خود آمدیم
نامت افتاده بود
بر صورت طلایی ماه
نامت پهن بود
بر پرهای فرشتگان
نامت گسترده بود
بر سر زمینی که سر از پا نمی شناخت
ما پرنده نبودیم
اما
هر بار که به آسمان خیره می شدیم
فکر می کردیم
بعید نیست
عشق چهار حرفی بوده باشد
عشق شاید چهار حرفی بوده باشد
ح س ی ن
اصلا این حرف ها را بردار
هزار بار پای خون را به این صفحه باز کن
و متن را به هم بریز
هر بار جز زیبایی نخواهی یافت
هر بار جز زیبایی نخواهی یافت
هر بار جز زیبایی نخواهی یافت..
ویدئو شعرخوانی خانم شکوفه رضایی