شعر بهعنوان اصیلترین جلوه هنر فارسی در کشور ما، دارای اهمیت ویژه بوده؛ مردم ما قرنهاست با اشعار شاعران بزرگ مأنوساند و دغدغهها، خواستهها و درونیاتشان را در لابهلای ابیات شاعران بلندمرتبه میجویند و بر زبان میآورند.
از سوی دیگر بهدلیل تعامل و اثرگذاری دوجانبه، شعر و فرهنگ را میتوان همزاد یکدیگر تلقی کرد. مضامین حکیمانه و والای شاعران، بخش عظیمی از فرهنگ ما را شکل و ارتقا داده است؛ دنیا و عقبی، اندوه و شادی و عشق و غم اجزای جداییناپذیر زندگی روزمره مردم هستند و زمزمههای اشعار بر زبان مردم عادی نشان از نفوذ شعر در جانها دارد. بهرهگیری از این ظرفیت مردمی و توجه به پرورش و معرفی شاعران متعهد و دغدغهمند، راهی به سوی ارتقای فرهنگی جامعه است. مردمی که میخوانند: «تا شقایق هست زندگی باید کرد...»، «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا...»، «سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت...»، «چه سخنها که خدا با من تنها دارد...»، «تو را من چشم در راهم...»، «نشود فاش کسی آنچه میان من و توست...» و امثال این ابیات که روزانه بر زبان مردم جاری است. تنها کافی بوده متولیان فرهنگی به این سیر جهت دهند و راه را برای بهکارگیری اشعار ماندگار و پُرمحتوا در راستای تعالی فرهنگی جامعه، هموار کنند.
شاعر جوانی که امروز به گفتوگو با او پرداختهایم، یکی از مهمترین دغدغهها و واگویههایش همین است.
مهدی طراوتیتوانا متولد 1358 در شهرستان بهار، دانشآموخته رشته الهیئت فقه و مبانی حقوق بوده که از سال 72 وارد عرصه فعالیتهای ادبی و شعر شده است.
او صاحب دو مجموعه شعر با عناوین «باران حریف چتر من و تو نمیشود» منتشرشده در سال 89 توسط انتشارات قلم و «جغرافیای چشمها» منتشرشده در سال 95 توسط انتشارات سوره مهر بوده که این دو مجموعه مشتمل بر اشعار آیینی و غزلهای اجتماعی شاعر است.
مضمون اکثر شعرهایش اجتماعی، غزل و شعر کودک است و یک مجموعه آماده به چاپ شعر کودک نیز در دست دارد.
طراوتیتوانا درخصوص وضعیت شاعران استان اینگونه میگوید: شعر استان همدان ازلحاظ تراز کشوری در سطح بالایی است. در حوزه شعر کودک که حرف نخست را در کشور میزند و ازنظر شعر بزرگسال در تراز شعر کشور است، اما شاعران ما در تراز شاعران کشوری قرار نگرفتهاند، به این دلیل که نهادهای متولی آنگونه که باید، این سرمایههای ارزشمند را جدی نگرفتهاند و در رسانههای کشوری و ملی به معرفی آنان نپرداختهاند.
در خیابانهای همدان تندیسی از شاعران معاصر کمتر مشاهده میشود. برای استفاده از اشعار و آثارشان در شهر هم تلاشی نشده است؛ کسی شاعران همدانی را (بهجز باباطاهر) نمیشناسد، درحالی که ما شاعران بزرگی داشتهایم که متأسفانه مقبرههایشان در گورستانهای قدیمی از یاد رفته است. شاعران بزرگی که در قید حیات هستند نیز کمتر شناخته شدهاند و حتی برای خود مردم همدان هم نامشان ناآشنا است.
چراکه نهادهای متولی فرهنگ در این زمینه ضعف داشتهاند و برای این سرمایههای ارزشمند یادبود و بزرگداشتی تدارک نمیبینند. برخی مسئولین فرهنگی تصور میکنند که باباطاهر شعر و شاعری در همدان را تمام کرده است و دیگر نیازی به حمایت و پرورش شاعران نیست. درحالی که ما شاعران بزرگی در قید حیات داریم که باید آنها را شناساند، شاعری مانند احمد خوانساری که همتراز با هوشنگ ابتهاج و محمد سلمانی است، اما هیچکس از آنها یادی نمیکند.
* در نهادهای فرهنگی، نگاه اداری بر نگاه فرهنگی غلبه دارد
شاعران بزرگ دیگری هم هستند که در انجمنهای ادبی هفتگی دور هم جمع میشوند، البته بهدلیل شیوع کرونا جلسات هفتگی دیگر بهصورت مستمر برگزار نمیشود و این افراد ارزشمند خانهنشین شدهاند.
میتوان گفت غبار فراموشی بر جامعه ادبی همدان نشسته است، درحالی که استانهای دیگر برای معرفی مفاخرشان و استفاده از توان و اندیشه آنان، بسیار تلاش میکنند؛ اما ما بر چهرههای آنها خاک فراموشی پاشیدهایم.
شاعران از همت متولیان فرهنگی همدان ناامید شدهاند، چراکه در این نهادها نگاه اداری بر نگاه فرهنگی غلبه دارد.
علاوهبر نهادهای متولی و فرهنگی، رسانهها هم در این زمینه مسئولیت دارند که کمکاری میکنند و گرفتار برگزاری برنامههای مقطعی تکراری و کممحتوا هستند و نمیتوانند ضرورت این کار را درک کنند.
بهجز برخی شاعران که به شهرهای دیگر رفتهاند و توانستهاند خود را از این شرایط بیرون بکشند تا حرفشان و آثارشان شنیده و دیده شود، بقیه شاعرانی فراموش شدهاند؛ شاعرانی که عِرق و عشق به شهرشان اجازه نداده از همدان خارج شوند و ماندهاند و درواقع قبول کردهاند که بهتدریج فراموش شوند، بنابراین در حق شاعران همدانی اجحاف میشود.
* مردم ما با شعر انس دارند
طراوتیتوانا اعتقاد دارد: قریحه شعری در ذهن اکثر ایرانیها وجود دارد، منتها در بعضیها بهصورت قویتر و پُررنگتر بروز پیدا میکند و در بعضیها بهصورت کمرنگتر.
میتوان بهجرأت گفت که 70 درصد مردم ایران لااقل در طول عمر یکبار شعر سرودهاند و شعر بهعنوان هنر اصلی ما ایرانیها مطرح است و خیلی از ما بهمثابه یک هنر و ثروت ملی، به آن نگاه میکنیم؛ از شعر در ضربالمثلها، انتقال پیامهای اجتماعی، آموزههای دینی و در بیان بومها، باورها و عقاید شخصی و قومی و موارد تربیتی استفاده میکنیم. با این اوصاف خیلی از ما با شعر اُنس داریم و شعر گفتن را تجربه کردهایم. خیلی از ما ایرانیها دست به قلم داریم و گاهگاهی شعر میگوییم، اما درصد کمی از افراد به این ذوق و قریحه بها میدهند و بهعنوان یک هنر بهصورت حرفهای به آن نگاه میکنند.
* شعر متأثر از حالات روحی و معنوی و فردی شاعر است
در شعرهای مناسبتی و یا شعر کودک میتوان موضوع انتخاب کرد و براساس آن، شعر نوشت؛ اما در شعرهای عاشقانه اینگونه نیست، چون شعر متأثر از حالات روحی و معنوی و فردی شاعر است. موضوع از پیش تعیینشدهای ندارند و تنها تابع الهامات درونی بوده، شاعران میگویند این شعر به من الهام شد، یعنی از عالم دیگر این حس و این روحیه و اندیشه در ذهنشان غلیان و جوشش پیدا کرده و بر زبانشان جاری شده است.
غالب قالب اشعار من غزل است و بیشتر از آن برای اشعارم استفاده میکنم، اما در شعرهای آیینی یا آموزشی بیشتر از قالب چهارپاره بهره میگیرم.
* آثار شاعرانی را میپسندم که اندیشه ثابتی دارند
جدای از شاعرانی که در اوج قرار دارند و شعرشان دلنشین و مورد پسندم است مانند شهریار، احمد شاملو، سهراب سپهری، فرخزاد، اخوان ثالث و دیگر شاعران بزرگ معاصر، من از شاعرانی که اکنون در قید حیاتاند، بیشتر شعر شاعرانی را میپسندم که به جایگاه و اندیشه ثابتی در شعر امروز رسیدهاند.
افرادی که ازلحاظ فن شعری و زبان خاصشان به جایگاه تثبیتشدهای رسیدهاند و به این دلیل مورد اقبال مخاطب قرار گرفتهاند؛ مثلاً محمد سلمانی شعری دارد با این مطلع:
«بیحرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست/ باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست»
اینگونه شاعران به جایگاه و اندیشه ثابتی در شعر امروز رسیدهاند.
* اندیشه و بیان خاص یک شاعر میتواند تا قرنها ماندگار باشد
جهانبینی خاص شاعر، شعرش را ماندگار میکند. زبان و بیان و اندیشه خاص یک شاعر میتواند از فیلتر زمان عبور کند و تا قرنها تازگی و حلاوتش ماندگار باشد؛ فردوسی در شعر حماسی هنوز و پس از قرنها، حرف اول را در جهان شعر میزند و یا سعدی لطایف و حکمتهایش در بوستان و گلستان بینظیر است. جهانبینی حافظ، سعدی، مولوی و بیدل باهم متفاوت بوده و نوع بیان و نگاهشان به جهان با یکدیگر و دیگر شاعران نیز متفاوت است. هرکدام از جهانبینی خاصی برخوردار هستند و دیدگاهشان تقلید دیگری نیست و دلیل ماندگار شدنشان نیز همین بوده که هرکدام بر قلهای ایستادهاند و شعرشان نسل به نسل درحال انتقال است.
از رودکی تا نیما یوشیج، شاعران بزرگی داریم که در این سلسله جبال شاعران تبدیل به یک قله دستنیافتنی شدهاند و این بهدلیل جهانبینی اختصاصی و متفاوت این شاعران است؛ در فاصله این قلهها شاعرانی هستند که به تقلید از دیگران شعر گفتهاند و یا حرف بدیعی نداشتهاند، بنابراین شعرشان ماندگار نشده است.
* شاعر ماندگار باید واژه و فکرش منحصربهفرد باشد
برای اینکه کسی شاعر شود، باید هوای تازهای به جریان واژگانی ذهنش وارد کند، در شعرهایش از اندیشهها و واژههای ماندگار، تصاویر، معانی و بیان بدیع منحصربهفرد خودش استفاده کند، مطالعات بهروز داشته باشد، شعر شاعران را بشناسد، جریانهای شعری گذشته و معاصر را لمس و تجربه کند و این محقق نمیشود مگر آنکه این فرد مطالعات و اشراف ادبی خودش را بالا ببرد تا زبان شعریاش امروزی شود و بتواند در جریانهای شعری که کم هم نیستند، حرفی برای ارائه داشته باشد.
از سوی دیگر افرادی که ذوق و قریحه شعری دارند، باید وارد انجمنهای ادبی تخصصی شوند؛ بنابراین نیاز است محافلی با رویکرد کارگاهی برای آموزش این افراد تدارک دیده شده و مباحث تخصصی شعر در آن آموزش داده شود و این افراد پرورش یابند، برای تحقق این امر نیاز است برخی نهادها هم در این زمینه ورود پیدا کنند.
متأسفانه در استان انجمن ادبی تخصصی نداریم و محافل بیشتر بهصورت جلسات خوانش شعر با دایره افراد مشخص است که نه نقد حرفهای در این جلسات صورت میگیرد و نه بحث آموزش به شکل درست انجام میشود.
* شاعر خواستههایش را با خیال و اندیشه میآمیزد و انتقال میدهد
اگر به گذشته نگاه کنیم، میبینیم که بسیاری از مفاهیم دینی یا اجتماعی در قالب شعر بیان میشد، تا حدی که کثرت استعمال پیدا کردند، مثلاً در مثنوی معنوی بیان پیامهای قرآنی و احادیث در قالب شعر صورت گرفته است.
از شعر بهعنوان یک ابزار پیشبرنده در انتقال و آموزش این مفاهیم استفاده میشود و با لفافه شعر خیلی جذابتر و راحتتر میتوان این مفاهیم را آموزش داد. همچنین عاشقانهها، رنجها، خوشیها، شعفها، اندوهها و خواستههایی که در روزمره مردم مطرح است، در زبان شاعران متجلی میشود.
شاعران جزئی از این مردم هستند، بنابراین این مفاهیم در شعرشان جاری است و آنها را با زبان شعر منتقل میکنند. درواقع خواستههای خود را با عنصر خیال و اندیشهها میآمیزند و به نسلهای مختلف منتقل میکنند.
* روحنوازی و آرامشبخشی از مهمترین مزیتهای شعر
شعر خواندن و شعر سرودن چندین مزیت و خاصیت دارد، یکی از مهمترین خاصیتها روحنوازی است. شعر میتواند حال مردم را خوش کند و برای لحظاتی آنها را در دنیای خیالی واژهها سیر دهد تا کمی از استرسها و دغدغههای روحی و روانی مردم کاسته شود.
حتی از دیدگاه من شعر میتواند بهعنوان یک سوپاپ اطمینان عمل کند و فرد با خوانش یا سرایش شعر، قادر خواهد بود که ناهنجاریهای درونیاش را رفع و رجوع کند و دغدغهها و حال ناخوشش را برای لحظاتی هرچند کوتاه، تبدیل به حال خوش کند.